زندگی شگفت انگیز آقای دیاس

جونو دیاس (Junot Diaz) در سال 1986 در سانتیودومینگوی جمهوری دومینیکن به دنیا آمد و در هفت سالگی با خانواده به محله فقیرنشین نیوجرزی در امریکا رفت. در مدرسه شاگرد ضعیفی بود ولی پس از کار کردن کارخانه و بازاریابی فروش کالا به دانشگاه رانگرز رفت و در رشته تاریخ و ادبیات درس خواند. 

سپس از دانشگاه کورنل در رشته هنرهای زیبا و نویسندگی آفرینشگر درجه کارشناسی ارشد گرفت و در همان جا مجموعه داستان های کوتاه «غرق شده» (1996) را آماده کرد که جامعه ادبی از آن استقبال خوبی کرد و کتاب به زبان اسپانیولی هم ترجمه شد. 11 سال طول کشید تا بتواند رمان «زندگی کوتاه و شگفت انگیز آسکار وائو» (2007) را عرضه کند ستایش ها و جایزه های بسیاری برای این کتاب نصیب او شد. هر دو کتاب، تاریخ آکنده از خشونت جمهوری دومینیکن را بازگو می کنند.

دیاس برنده بورس گوگنهایم و جایزه ادبی پولیتزر شد و اکنون در نهاد فن آوری ماساچوستز (MIT) استاد کرسی نویسندگی آفرینشگر است. آثار او مرزهای میان گونه ادبی و داستان «ادبی» و زیبایی شناسی و سیاست را با کاربرد چارچوبی از فرم و فرهنگ و زبان کمرنگ می کند تا حضور مولفانه ای را رقم بزند که مقوله های انتقادی را درنوردد.

زندگی شگفت انگیز آقای دیاس


دیاس با رمان «زندگی کوتاه و شگفت انگیز آسکاروائو» که هم جامعه کتابخوان و هم گروه بسیار بزرگی از منتقدان آن را در یکی از بهترین رمان های قرن بیست و یکم دانسته اند، حضوری انفجارگونه در ادبیات آمریکا یافت و کتابش در فهرست 12 رمان برتر به گزینش برنامه «فرهنگ BBC»، جایگاه نخست را به خود اختصاص داد. 

این رمان، داستان چند نسل از یک خانواده امریکایی- دومینیکنی در زیر سایه خودکامگی سنگدل و چالش های بنیاد کردن یک زندگی تازه در ایالت های متحد است. به گفته بررسی کنندگان نشریه نیویورک تایمز: «نثر پرشور و برانگیزنده دیاس از «واقع گرایی جادویی گرمسیری»، زن باوری پانک- راک، غرور پرخاشگرانه نرینه، آتشبازی پسامدرن و چندفرهنگیِ چندریخت فراتر می رود و نوعی برنامه برای پژوهش های فرهنگی را عرضه می کند.»

دیاس داستان های خود را با رفتن صداهای گوناگون و شخصیت هایی که با هم ارتباط چندسویه دارند می آفریند. منش و دیدگاه هر شخصیت در سرتاسر هر اثر او تا پایان هم پیوند می ماند. این شخصیت ها که داستان های او را پر می کنند و پیچیده اند و بینش آن ها به واقعیت و روابط خودشان قاطع ولی غالبا نادرست است. آن ها با هم چهره نمایی از مکان و مجموع های از تجربه ها را ارائه می کنند که بسیار ویژه و بسیار دست یافتنی است، و ما را از درون چشم اندازهایی (غالبا ناآشنا) می گذرانند و آن چشم اندازها را برای ما تشخیص پذیر می سازند.

زندگی شگفت انگیز آقای دیاس


دیاس همراه با این چهره پردازی مفصل از آدم ها و جاها، گنجینه ای از تاریخ مدرن دومینیکن و امریکا را عرضه می کند. بی گمان تاریخ دومینیکن مواد و مصالح شگفت انگیزی برای داستان گویی در بر دارد و خود آن گاهی حتی از «داستان غریب تر» است. جمهوری دومینیکن در یکی از جزیره های دریای کارائیب واقع شده است که میان دو ملت جداگانه دومینیکن و هائیتی تقسیم شده است و همین موقعیت سال ها آبشخور تنش ها و برخوردها و اشتراک های جالب بوده است.

غیرعادی ترین و برجسته ترین لحظه تاریخ دومینیکن، فرمانروایی خودکامه و 30 ساله رافائل لئونیداس تروخیو است که آکنده از خشونت و سرکوب و اخراج مردم بود. تروخیو و روزگار فرمانروایی او در رمان «زندگی کوتاه...» در هیات نفرینی فراطبیعی نشان داده می شود که دامن همه جنبه های کشور را می گیرد.

آثار دیاس با پانوشت ها و توضیحات مفصلی همراهند و او بدون فضل فروشی در این بخش ها تاریخ داستانی مردم را چه در درون و چه در بیرون کشور تصویر می کند و این تاریخ را در یک جهان بینی جا می دهد که به یکسان از دین، داستان علمی- تخیلی، زرنگی شهری، کتاب کارتونی و فرزانگی نیاکانی بهره می گیرد. هنگامی که شخصیت ها می کوشند از این هم چسبانی های نمادها معنایی بیرون بکشند، خواننده می آموزد که هم پیچ و تاب های تاریخ دومینیکن را درک کند و هم این تاریخ را در عین حال در بنیاد درک ناشدنی بداند.

دیاس دوست دارد که راویان داستان هایش را با ضمیر دوم شخص به روایت وادارد. خواننده شخصیت های اصلی را که بسیاری از آن ها راوی هم هستند، در اودیسه دستیابی به مردی بارآور همراه می کنند، این شخصیت ها با سرمشق هایی از نرینگی نارسا و ناکارآمد رو به رو می شوند. از این رو شخصیت ها تلاش می کنند که با این الگوهای اساسا بر خطا به سازش برسند و با درجاتی از ناکامی به جست و جوی گزینه های مناسب تر بپردازند. داستان های دیاس همواره درگیر خودمسئله داستان گویی و روایتند. برای نمونه در رمان «زندگی کوتاه...» قهرمان داستان در پی نوشتن اثری است که شاید بشود آن را «داستان علمی- تخیلی بزرگ امریکا» خواند. در پایان کتاب می بینیم که او سرانجام شاهکار خود را خلق می کند ولی کتاب در جریان انتقال گم می شود.

زندگی شگفت انگیز آقای دیاس


داستان های او در فصل پایانی به روایت درباره پایان خود می رسند و می کوشند به بهترین شیوه بیان حقیقت رویدادها دست پیدا کنند.

دیاس با این ترکیب شگردها بی آن که در مورد هم پیوندی یا کیفیت تشخیص پذیر هر روزی سازش کند، خواننده را به درون داستانی می برد که خود را به صورت کاری در حال شکل گیری نشان می دهد. ما با تاریخ معین و قطعی سر و کار نمی یابیم و با روایت یگانه و مقتدرانه رویدادها رو به رو نمی شویم، بلکه جزیی از فرایندی می شویم که در امکانات و محدودیت های خود غور می کند و درباره چگونگی توانایی یا ناتوانی خود در روایت داستان خود طرح پرسش می کند.

اگر نفخ معده دارید، بخوانید

آیورودا یکی از جامع ترین سیستم های درمانی دنیا است. این علم هزاران سال پیش در هند توسعه پیدا کرد. در این سبک درمانی باور بر آن است که سلامت و شادابی نیازمند تعادل بین ذهن، بدن، و روح است.

در آیورودا، سطح گوارش به عنوان کلید سلامت در نظر گرفته می شود – و داشتن نفخ و گاز معده به صورت مرتب نشان می دهد که این سیستم به مراقبت نیاز دارد. خوشبختانه موارد طبیعی زیادی وجود دارد که می توانید با آنها جلوی این مشکل آزار دهنده را بگیرید.

چگونه به روشی طبیعی گاز و نفخ معده را از بین ببریم؟
۱- فقط غذاهای پخته میل کنید

در آیورودا سیستم گوارش را مانند آتش می دانند. مانند آتش واقعی وقتی آب سرد یا غذا داخل آن قرار می دهید، فکر می کنید چه اتفاقی میفتد؟ درست است، خاموش می شود.

وقتی غذا را می پزید در واقع قبل از رسیدن غذا به دهان آن را مقداری هضم کرده اید، این یعنی سیستم گوارش بدن دیگر نیازی به تلاش جهت شکستن غذای خام ندارد.

۲- به غذای خود ادویه جات گوارشی اضافه کنید

ادویه جات می توانند به افزایش آتش گوارش کمک کنند و زمانی که مرتب با غذا خورده شوند باعث کاهش نفخ و گاز معده نیز می شوند. به عنوان مثال، دانه های زیره، دانه های زنیان، زنجبیل خرد شده تازه و انقوزه ادویه جات گوارشی به حساب می آیند.

اگر می خواهید با این ادویه جات آشپزی کنید، مقداری روغن گرم کنید، سپس یک دوم قاشق چای خوری زیره، زنیان، دانه های رازیانه، و مقدار اندکی انقوزه اضافه کنید. سپس می توانید قطعات زنجبیل را نیز به ماهی تابه اضافه کنید. حدود ۳۰ دقیقه سرخشان کنید و سپس این ترکیب را به سبزیجات، گوشت یا لوبیا اضافه کنید.

اگر آشپزی نمی کنید، می توانید زیره، دانه زنیان، دانه رازیانه، و مقداری انقوزه را داخل مخلوط کن بریزید، تا از ترکیب آنها ادویه ای ضد نفخ همیشه دم دستتان باشد و در غذاها استفاده اش کنید.

نکته: اگر به تندی حساسیت دارید، از سوزش سر دل رنج می برید، و یا مشکل رفلاکس معده دارید، قبل از استفاده ی زنجبیل یا انقوزه حتما با پزشک مشورت کنید، چون این دو مورد تند هستند.

چگونه به روشی طبیعی گاز و نفخ معده را از بین ببریم؟
۳- آرامتر بجوید

نحوه خوردن غذا به اندازه خود غذا مهم است. وقتی غذا را سریع می جوید، سیستم گوارشتان دچار مشکل می شود و در نتیجه دچار گاز و نفخ معده می شوید. وقتی با آرامش غذا را درست می جوید، هم بیشتر از غذا لذت خواهید برد و هم جلوی مشکلات دستگاه گوارش را گرفته اید.

بسیاری از افرادی که شروع به جویدن بیشتر غذا کرده اند و آن را بیش از ۳۰ مرتبه جویده اند از نتیجه بدست آمده واقعا شگفت زده شدند. شاید رسیدن به این عدد و یا شمردن تعداد دفعات جویدن کار ساده ای نباشد، اما در نظر گرفتن همین ایده باعث می شود غذا را آرامتر بجوید. معمولا وقتی گرسنه هستیم و یا در حال غذا خوردن کار هم می کنیم تعداد دفعات جویدن و آرام غذا خوردن را از یاد می بریم.

بعد از غذا بلافاصله بلند نشوید و یا پشت میز کامپیوتر و در حال کار کردن غذا نخورید. در یک جای مناسب بنشینید که بتوانید تمام تمرکز را روی غذا خوردن بگذارید سپس وقتی غذا خوردنتان تمام شد ۳ تا ۴ دقیقه سر جای خود بمانید سپس حرکت کنید، همین کار ساده تاثیری فوق العاده دارد.

چگونه به روشی طبیعی گاز و نفخ معده را از بین ببریم؟
۴- بعد از غذا دانه های رازیانه بجوید

اگر به رستوران های هندی رفته باشید مطمئنا متوجه ترکیب دانه های رازیانه و نبات که نزدیک در خروجی قرار داده شده است می شوید. برخی بر این باور هستند که دانه های رازیانه باعث تقویت سوخت و ساز و همچنین خنثی کردن گاز پس از غذا خوردن می شود.

وقتی بعد از غذا یک دوم قاشق چای خوری رازیانه با نبات را استفاده می کنید، در واقع منبعی کاملا طبیعی از خنثی کننده اسید را میل کرده اید. اگر با ترش کردن یا تندی مشکلی ندارید، می توانید یک دوم قاشق چای خوری زیره به همراه زنیان برای جلوگیری از نفخ استفاده کنید.

طرز تهیه آش گیلدیک آذری زبان ها

گیلدیک همان گل نسترن وحشی است که از آن برای تهیه این آش استفاده می شود. این آش مزه ی ترش دارد و از آش های محلی استان اردبیل است.

مواد لازم:

  • گل نسترن (گیلدیک) 500 گرم
  • سبزی آش 1 کیلو
  • گوشت چرخ کرده 250 گرم
  • پیاز رنده شده و آب گرفته شده 40-50 گرم
  • نخود ، لوبیاچیتی پخته شده (می توان لوبیا چشم بلبلی استفاده کرد) 1/2 پیمانه
  • برنج 1 پیمانه
  • برگ زردآلو 1پیمانه
  • آلوچه بدون هسته 1 پیمانه
  • مغز گردو 1 پیمانه
  • نمک و فلفل و زردچوبه بمیزان دلخواه
  • پیاز داغ و نعنا داغ (برای تزیین آش) بمیزان دلخواه

طرز تهیه آش گیلدیک ( نسترن وحشی ) آش آذری


طرزتهیه:

1- گل نسترن تازه یا خشک را 3 روز خیش می کنیم و بعد از صافی رد می کنیم و استفاده می کنیم.

2- گوشت را با پیاز رنده شده و نمک و زردچوبه مخلوط کرده و بثورت قلقلی برای داخل آش در می آوریم.

3- برگه ها و آلوچه ها را از قبل خیس می کنیم تا نرم شوند.

طرز تهیه آش گیلدیک ( نسترن وحشی ) آش آذری

4- برنج را هم قبلا خیس می کنیم و همچنین حبوبات را خیس کرده و چندین بار آبشان را عوض می کنیم و می گذاریم تا بپزد.

5- برنج را با آب روی حرارت می گذاریم تا برنج پخته و کاملا باز شود . سپس حبوبات از قبل پخته شده را به برنج اضافه می کنیم و عصاره مرغ و سبزی آش را هم در همین مرحله به آش اضافه می کنیم.

6- وقتی سبزی آش نیم پز شد ابتدا کوفته قلقلی ها و سپس بقیه ی مواد را به آن اضافه می کنیم و اجازه می دهیم تا جا بیفتد.

موسولینی، فاشیستی که می خواست سزار شود!

شهرت روستای آفیله واقع در تپه های شرق رم، هم به خاطر هوای پاک، روغن زیتون و شراب است و هم به خاطر ستایش از بنیتو موسولینی که هنوز در آن باقی مانده است. چهار سال قبل گرایش های فاشیستی در این شهرک بحث های داغی به پا کرد زیرا شهردار آن از بنای یادبود یکی از جنجالی ترین اهالی پیشین این شهر پرده برداری کرد؛ از بنای یادبود رودولفو گراتزیانی یکی از ژنرال های دوره موسولینی که در پایان جنگ جهانی دوم به ارتکاب جنایات جنگی متهم شد و در دو جنگ که ایتالیا برای مستعمره سازی شمال آفریقا در دهه های 1920 و 1930 میلادی به راه انداخت به «قصاب» معروف شد. 

این بنای یادبود که از محل اعتبارات عمومی و بر فراز بلندترین تپه شهر ساخته شده است یادآور سبک معماری دوران فاشیستی است. بر فراز آن پرچم ایتالیا در اهتزاز است و بر روی آن کلمات «افتخار» و «میهن» نقش بسته است.

درون این بنای یادبود، تندیس بالاتنه ژنرال گراتزیانی از جنس مرمر ساده قرار گرفته که با نسخه های اصلی صفحه اول روزنامه ها در روز مرگ وی در سال 1955، پلاک خیابانی در این شهرک که زمانی به نام وی شده بود و سیاهه ای از افتخارات و شاهکارهایش احاطه شده است. این بزرگداشت انتقاد شدید سیاستمداران چپ گرا و ستون نوسان برخی از روزنامه های ایتالیا را در پی داشت و پرسش های عمیق تری را پیش کشید که آیا ایتالیا که در آغاز جنگ جهانی دوم در جبهه متحدین و در پایان آن همراه متفقین بود، توانسته است به طور کامل با گذشته اش در دوران جنگ کنار بیاید؟

موسولینی، فاشیستی که می خواست سزار شود!

می گویند ایتالیایی ها برخلاف هیتلر در آلمان یا فرانکو در اسپانیا هیچ گاه نتوانستند کاملا از بنیتو موسولینی ملقب به «دوچه» فاصله بگیرند و او همچنان از دید بسیاری از ایتالیایی ها شخصیتی محترم و نمادین است. برای همین وقتی چندی پیش فیلمی مستند که نوع برخورد با جنازه بنیتو موسولینی رهبر ایتالیای فاشیست را نشان می داد، ساخته شد، با انتقاد مطبوعات این کشور مواجه شد.

آهنگر کتابخوان
بنیتو در 19 جولای 1883 در روستای دوویادی پرداپیو متولد شد. نام پدر او آلساندروم موسولینی یک آهنگر و مادرش روزا موسولینی یک معلم مدرسه بود. پدرش یک مارکسیست متعصب و مادرش یک کاتولیک بود. با این که خانواده موسولینی درآمد چندانی نداشت، در خانه آن ها کتاب زیاد بود و بنیتو مطالعه را دوست داشت. بنیتو بچه ای بدخلق بود پسری بود که به ندرت می خندید و دوستی نداشت. این خلق و خو در بزرگسالی نیز تغییر نکرد. دوست داشت تنهابماند و کتاب بخواند تا این که وقت را با دیگران بگذراند، اما مادرش را که همیشه به او می گفت کارهای بزرگی از او بر می آید، می پرستید.

در سال 1928 در زندگینامه اش نوشت: «بیش از هر کش مادرم را دوست داشتم. او خیلی آرام و مهربان و درعین حال نیرومند بود... مادرم نه تنها ما را بزرگ می کرد، بلکه در دبستان هم درس می داد. حتی در آن زمان که درک و فهمم از انسان ها زیاد نبود، غالبا فکر می کردم کار او چقدر وفادارانه و صبورانه است. تنها ترس من ناخشنود کردن او بود.»

موسولینی، فاشیستی که می خواست سزار شود!

بنیتو که بچه زورگو و خشنی بود دوست داشت با دیگر بچه ها دعوا راه بیندازد. به یاد می آورد: «بارها با سری که سنگ به آن خورده و شکسته بود، خونین و مالین به خانه برگشتم. ولی بلد بودم که چطور از خودم دفاع کنم.»

موسولینی در کارگاه پدرش به او در آهنگری کمک می کرد. او تحت تاثیر افکار پدرش که مارکسیست بود، اما در بسیاری مواقع اندیشه های ناسیونالیستی را نیز ترویج می کرد، قرار داشت. در سال 1902 برای کار به کشور سوئیس رفت و به دلیل فعالیت های سوسیالیستی از آن کشور اخراج شد. سپس به عنوان مسئول روزنامه حزب سوسیالیست محلی ایتالیا به نام «کارگران آینده» در تورنتو به فعالیت پرداخت. 

در این زمان با چزاره باتیستی، سیاستمدار و روزنامه نگار مشهور ایتالیایی آشنا شد و موافقت کرد که در روزنامه او به نام «مردم» به عنوان ویراستار و نویسنده فعالیت کند. در جنگ اول به عنوان سرباز مشغول به خدمت شد و در سال 1917 خدمت او به پایان رسید. پس از پایان خدمت سربازی در ارتش متفقین (احتمالا مستقر در ایتالیا) مشغول به خدمت شد. اطلاع دقیقی از دوران خدمت سربازی او در ارتش ایتالیا و ارتش متفقین وجود ندارد.

زمانی که رم و دیگر شهرهای بزرگ ایتالیا زیر بمباران متفقین بود موسولینی با هیتلر ملاقاتی انجام دادند تا کاری انجام دهند. در این هنگام بود که موسولینی از مقام فرماندهی کل قوا عزل و ارتش را به پادشاه سپرد. او می دانست که حمایت حزب خود و بسیاری از ایتالیایی ها را از دست داده است. پس از پایان جنگ او از حزب سوسیالیست به سوی فاشیسم گرایش یافت و در سال 1919 در تظاهرات فاشیست های میلان که متشکل از 200 عضو بود شرکت کرد و به عضویت حزب درآمد. 

به سرعت در سازمان حزب ترقی کرد و نسبت به سازماندهی پیراهن مشکی ها که بازوی نظامی حزب بودند اقدام کرد. همین زمان با مارگاریتا سارفاتی که یک یهودی طرفدار فاشیسم و ملقب به مادر یهودی فاشیسم بود، آشنا شد. او بعدها یکی از معشوقه های متعدد موسولینی شد. موسولینی خود را هم مردی جذاب و اهل خانواده و هم دیکتاتوری فولادین نشان می داد.

 در سال 1929 او و راکله (همسر دوم موسولینی) پنج بچه داشتند و در خانه ای زیبا زندگی می کردند. خانواده زندیگ راحت، اما ساده ای داشت. موسولینی به بزرگ ترین بچه اش مهر می ورزید و با دیگر فرزندانش رابطه نزدیک نداشت، به علاوه، او همچنان به زنش خیانت می کرد. در پاییز سال 1033 موسولینی رابطه اش را با کلارا پتاچی آغاز کرد که تا زمان مرگش ادامه داشت.

موسولینی، فاشیستی که می خواست سزار شود!

موسولینی در طول زندگی از بیشتر مردم فاصله گرفت. او هیچ گاه دوست نزدیک نداشت. به هیچ کس اعتماد نمی کرد و حتی سلام رومی را گسترش داد تا جانشین دست دادن شود، چون از تماس با بیشتر مردم اکراه داشت. موسولینی می گفت رهبر نه همتا دارد، نه دوست و هیچ کس را محرم راز خود نمی کند. موسولینی در اکتبر سال 1922 با ترتیب دادن یک تظاهرات فاشیستی در رم، ویکتور امانوئل سوم پادشاه ایتالیا را وادار به واگذاری پست نخست وزیری به خود کرد و به خود لقب «دوچه» یا پیشوا داد.

در عرض چند سالی بعد از 1924 موسولینی پارلمان ایتالیا را بدل به وجود بی خاصیتی کرده، عده شرکت کنندگان در انتخابات عمومی را کسر نموده و به سانسور مطبوعات پرداخته بود، اتحادیه های کارگران را منحل ساخته و کارگردان را از حق اعتصاب محروم و سایر احزاب سیاسی را به کل منسوخ کرده بود. دستگاه پلیس مخفی دایر و دادگاه های مخصوصی برای محاکمه مخالفین رژیم تاسیس کرد. همچنین تعدادی از سران باند مافیای سیسیل را بازداشت و همزمان شروع به فعالیت های عمرانی کرد؛ از احداث جاده راه آهن تا خشک کردن باتلاق ها و عمران و آبادی ایتالیا. او با انقلاب سبز در ایتالیا خدمت زیادی به کشاورزان کرد و در اندیشه حیای امپراطوری روم باستان و ایجاد امپراطوری جدید ایتالیا بود. 

بنابراین در سال 1926 با اعزام ژنرال گراتزیانی به لیبی نسبت به آغاز استعمار آن کشور اقدام کرد و در ماه می سال 1936 با حمله به اتیوپی و فتح آدیس آبابا پایتخت آن کشور و حمله به اریتره و سومالی، مستعمرات شرق آفریقای ایتالیا را بنا نهاد. در جنگ داخلی اسپانیا او و هیتلر به صورت مشترک با ارسال کمک های تسلیحاتی و مستشاران نظامی نسبت به تسلیح ژنرال های شورشی اسپانیا تحت رهبری ژنرال فرانکو اقدام کردند.

موسولینی و هیتلر در بحران های سودتلند، آنشلوس (الحاق اتریش به آلمان)، چکسلواکی و لهستان و با ایجاد پیمان محور رم- برلین اروپا را به سوی جنگ سوق دادند. قوای ایتالیا در آخرین روزهای نبرد فرانسه و در حالی که ارتش آن کشور کاملا فروپاشیده بود با حمله به آن کشور موفق نشد حتی یک گام به جلو پیشروی کند. 

با گسترش جنگ، ایتالیا با حمله به آلبانی، یونان، یوگسلاوی و در شمال آفریقا با حمله به نیروهای انگلیسی در مصر، تقریبا در تمام جبهه ها با ناکامی مواجه شد. پس از نبردالعلمین نیروهای محور قابلیت های رزمی خود را از دست دادند و سرانجام با حمله به سیسیل، خاک ایتالیا مورد حمله مستقیم ارتش متفقین قرار گرفت. 

جنگ در خاک ایتالیا و شکست های پی در پی، نارضایتی عمومی را در این کشور افزایش داد و نبردهای آنزیو و مونت کاسینو که از شدیدترین نبردهای جنگ ایتالیا بودند هرج و مرج و افزایش نفرت از دیکتاتور سابقا محبوب را به ارمغان آورد. او از کار برکنار شد و در یک منطقه کوهستانی واقع در شمال ایتالیا تحت نظر قرار گرفت، اما اتواسکورزینی کماندو مشهور آلمانی در یک عملیات محیرالعقول او را ربود و یک دولت دست نشانده آلمان در شمال ایتالیا به رهبری موسولینی تشکیل داد. 

موسولینی، فاشیستی که می خواست سزار شود!

در روز 12 سپتامبر سال 1943 میلادی، جهان با حیرت از ماجرای نجات و فرار بنیتو موسولینی از بازداشت خانگی در منطقه دست نیافتنی «لانه عقاب» در کوه «گران ساسو» توسط یک گروه کماندویی اس. اس به فرماندهی سروان اوتواسکورزنی آگاه می شود. هیتلر از او خواست تا به شمال ایتالیا که در اشغال نیروهای آلمانی بود برگردد و ارتش از هم پاشیده ایتالیا را بازسازی کند، با این که موسولینی از نتیجه جنگ در هراس بود ولی قبول کرد. اما سرانجام موسولینی در پایان جنگ در حالی که به اتفاق معشوقه اش در حال فرار بود دستگیر و کشته شد.

هیتلر و موسولینی فقط در مرام و روش سیاسی- نظامی شباهت نداشتند، زندگی شخصی و حتی پایانشان هم شبیه هم بود. هر دو با معشوقه های شان مردند. البته مرگ موسولینی دردناک تر از هیتلر بود. هیتلر و اوا براون این شانس را داشتند که پیش از رسیدن متفقین با مرگ خودخواسته این دنیا را ترک کنند. اما موسولینی به همراه کلارا پتاچی 27 آوریل 1945 در حال فرار به سوییس بود تا از آنجا با هواپیما به اسپانیا برود که در نزدیکی دهکده دونگو توسط گروهی از پارتیزان ها دستگیر و روز بعد تیرباران شد.

پناهگاه زیرزمینی
موسولینی هم مانند آدولف هیتلر پناهگاه های زیرزمینی مقاوم در برابر حملات هوایی داشت پناهگاه زیرزمینی در اصل نبار شراب در زیرزمین یک ویلا بوده است؛ ویلایی متعلق به یک خانواده نجیب زاده ایتالیایی. موسولینی دستور داد این محل را برای اقامت او و خانواده اش آماده کنند. با آغاز جنگ جهانی دوم که در آن ایتالیای فاشیستی شانه به شانه آلمان نازی می جنگید، دوچه (پیشوا) در سال 1940دستور داد پناهگاه را در برابر حملات هوایی مقاوم سازی کنند. دیوارهای بتنی این پناهگاه بیش از یک متر ضخامت دارند و درهای آن در برابر نفوذ هوا عایق بندی شده اند. 

این تدبیر برای مقابله با حملات احتمالی با گازهای سمی اندیشیده شده بود. علاوه بر این در سال های دهه 1940 در زیرزمین پناهگاه هایی از این دست دستگاه هایی نصب می شد که از قرار معلوم می توانستند هوای سمی را تصفیه کنند. این پناه گاه یکی از خصوصی ترین عرصه های زندگی موسولینی بود.

موسولینی، فاشیستی که می خواست سزار شود!

بالکن بنیتو
چند وقت قبل بازدید از بالکن ویژه ای که بنیتو موسولینی، رهبر فاشیست ایتالیا طی دوران جنگ جهانی دوم، با حضور در آن رسما جنگ علیه بریتانیا را اعلام کرد، برای عموم آزاد شد. روزنامه دیلی تلگراف نوشته بود، در سال 1940 موسولینی با حضور در این بالکن برای هواداران خود که تی شرت های سیاه به تن کرده بودند، سخنرانی و رسما آغاز جنگ علیه بریتانیا را اعلام کرد. 

مقامات ایتالیا برای چندین دهه بود که این بالکن را به دلیل این که یادآور گذشته زشت تاریخی ایتالیا بود از دید عموم پنهان کرده بودند، اما یکی دیگر از دلایل پنهان کردن این یادبود تاریخی، ترسی بود که مقامات ایتالیا از تبدیل آن به فضایی مقدس برای فاشیست های امروزی برجای مانده از آن دوران داشتند. مقامات دولتی ایتالیا سعی کرده بودند تا با آویزان کردن یک پرده تیره بزرگ به درب ورودی بالکن و شلوغ کردن آن با تعدادی میله پرچم و سیستم تهویه هوا، مانع از توجه عموم به این نقطه و اهمیت تاریخی آن شوند.

فرانچسکو گیرو، یکی از مقامات رسمی شورای میراث فرهنگی شهر رم گفته است: این میراث برای مدت های زیادی به حال خود رها شده بود، اما این وضعیت دیگر ادامه پیدا نخواهدکرد. درحقیقت این بالکن یادآور خاطرات تلخ موسولینی و حتی پیش از آن است. ما این خاطرات در حال حاضر تا حد زیادی محو شده اند. شاید اکنون زمان آن رسیده تا به این تابوی قدیمی پایان داده شود. چرا که این بالکن تاریخی تنها مربوط به دوره موسولینی نبوده و پیش از آن نیز وجود داشته و نمایانگر حافظه تاریخی ایتالیاست.

موسولینی، فاشیستی که می خواست سزار شود!

ایتالیایی ها و دوچه
فیلم مستند «جسد دوچه» شامل تصاویری هولناک و تاکنون دیده نشده از موسولینی است و در عین حال تماشاگران ایتالیایی را وادار به بررسی علاقه این کشور به رهبر سابق خود می کند. این مستند به کارگردانی فابریزیو لورنتینی فیلم ساز اهل رم بخشی از جنبه های علاقه ایتالیا به موسولینی را به نمایش گذاشته بود. بسیاری از تصاویر «جسد دوچه» هولناک هستند. فیلم شامل نماهایی از صورت ورم کرده موسولینی روزها پس از آویزان ماندن جنازه اش است، در حالی که بر اثر برخورد سنگ و گذر زمان شکلی غیرطبیعی پیدا کرده و نماهایی هم از بدن او که بر اثر شلیک گلوله ها کاملا متلاشی شده، دیده می شود. 

روزنامه چپ میانه «لا ریپابلیکا» نوشت: جسد دوچه یک فیلم ترسناک است. یک وبلاگ سینمایی هم نوشت: شوک بزرگترین جذابیت این فیلم است. روزنامه «ایل سوله» هم نوشت: جسد دوچه هنوز زنده است. گروه هم خواستار آن شده اند که دی وی دی های فیلم با برچسب های هشداردهنده همراه باشد تا خریداران در جریان مضامین هولناک آن باشند. مستند «جسد دوچه» براساس کتابی از سرجو لوتزاتو ساخته شده و سال آینده از شبکه دولتی RAI پخش می شود. 

روز 29 آوریل جنازه موسولینی، معشوقه اش و دیگر فاشیست هایی که همراه او اعدام شدند به میلان منتقل شد و تا مدت ها با قلاب های مخصوص آویزان کردن گوشت در قصابی ها به صورت وارونه از سقف یک پمپ بنزین آویخته ماند. بعد جسد دوچه در یک گور نامعلوم بیرون میلان دفن شد. سال 1946 گروهی از هواداران موسولینی قبر او را پیدا و جنازه اش را به مکانی نامشخص منتقل کردند. پس از ماه ها جنازه او پیدا و به سردخانه انبار یک اداره پلیس منتقل شد. 

مقامات ایتالیایی پس از 10 سال اجازه دادند جنازه دوچه در نزدیکی محل تولدش در شمال ایتالیا به خاک سپرده شود. اکنون مقبره او هر سال ده ها هزار بازدیدکننده دارد. برندا هاوگن نویسنده کتاب «بنیتو موسولینی دیکتاتور فاشیست ایتالیا» نوشته است: «او هیچ گاه بر سر عقیده ای محکم نایستاد. هرجا که به نفعش بود نظرات و عقاید خود را عوض کرد. در سرتاسر زندگی بسته به این که مخاطبش که باید یا این که به این باور برسد که تغییر مشی سیاسی قدرت بیش تری در اختیارش می گذارد، خط مشی خود را عوض می کرد.»